هميشه از دير باز تاكنون خانواده به عنوان نخستين نهاد اجتماعي و مبناي تشكيل تمام جوامع بشر از بدوي تا پيشرفته مطرح بوده است. كه هر يك از اعضاي آن بر ديگري تأثير گذار و داراي وابستگيها و روابط عاطفي متقابلي كه نوع و چگونگي آن، تأثير بسيار مهم و قابل توجهي در شخصيت و آينده تك تك افراد آن بخصوص كودكان و نوجوانان دارد. در گذشته خانه و خانواده در عين حال كه به عنوان كوچكترين واحد اجتماعي محسوب ميشد ولي در جاي خود به عنوان پايه و اساس اجتماعات بزرگ نيز مطرح بود تا جايي كه به غير از مسائل تربيتي كودكان حتي امر آموزش آنان نيز از طريق خانواده امكانپذير بود. اما رفته رفته با گذشت زمان و توسعه و گسترش شهرها، تأسيس مؤسسات و كارخانهها و سازمانهاي مختلف، عواملي مثل خانواده كه در گذشته بار سنگين تعهدات تربيتي را بر گردن داشت ديگر خاصيت و نفوذ خد را در زمينه آموزش و پرورش تا اندازه زيادي از دست داده است. زيرا به دليل كثرت و تنوع مهارتها و دانستهها اين نهاد كوچك اجتماعي ديگران كشش و قدرت را ندارد كه بتواند همه دانستهها و معلومات را به روز به شكل جديد به نسل نو پا منتقل كند. از اين رو مدرسه و نهاد آموزش و پرورش، به عنوان محيطي خاص شناخته شده كه همه افراد به دليل آنكه از مزاياي زندگي اجتماعي بهرهمند شوند ملزم به گذراندن مراحل مختلف آموزش و پرورش مدرسهيي هستند. زيرا نظام مدرسه سهم عمدهاي در انتخاب و تخصيص افراد براي ايفاي نقشهاي اجتماعي دارد كه نحوه عملكرد فرد در مدرسه، طول مدت تحصيل و رشته تحصيلي در تعيين شغل و منزلت اجتماعي آينده افراد نقش بسزايي ايفا ميكند. اما در اين ميان نبايد مسائل تربيتي و نيازهاي فردي و اجتماعي دانشآموزان را ناديده گرفت. زيرا هدف از آموزش صرفا نمره گرفتن و يادگيري يكسري مطالب و موضوعات درسي كه بعد از مدتي به دست فراموشي سپرده ميشود نيست. بلكه سازگاري فرد با محيط و شناخت صحيح محيط خواهد بود. چرا كه امروزه در تمام كشورهاي دنيا آموزش و پرورش به عنوان يك پديده فراگير اجتماعي مطرح است و با وجود تفاوت در ميان نظامهاي مختلف آموزشي و پرورشي، القاي الگوهاي فرهنگي مناسب، حفظ ارزشهاي اجتماعي، گسترش و ترويج دانش، مهارت و فنون، انتقال و حفظ ميراث فرهنگي و آداب و رسوم، براي هر جامعهاي از اهميت خاصي برخوردار است. اما با توجه به اهداف و وظايفي كه در نظام آموزشي و پرورشي تمان جوامع دنبال ميشد اين سؤال مطرح است كه آيا آموزش و پرورش در كشور ما به عنوان يك نهاد رسمي و فرهنگي تاكنون توانسته است به اهداف مورد نظر دست يابد؟ تاكنون اين نهادها تا چه حدي در جلوگيري و كاهش ناهنجاريها و يا به تعبيري رفتارهايي كه سبب ساز جرايم دانشآموزي ميشود نقش داشته و يا اينكه چقدر در بهداشت رواني افراد در مقاطع مختلف مؤثر بوده است؟ در حالي كه روزانه شاهد اتفقاتي هستيم كه دور از انتظار است كه به عنوان مثال: مصرف و خريد و فروش قرصهاي توهم زا، انرژي زا و شاديآفرين در بين دانشآموزان مدرسهيي و رد و بدل كردن آنها در راه مدرسه. مصرف و خريد و فروش مواد مخدر بالاخص حشيش در بين دانشآموزان دبيرستاني. بروز رفتارهاي پرخاشگرانه و بيماريهاي عصبي در بين دانشآموزان دختر. اينها نمونههايي از رفتارها و اتفاقاتي است كه گروهي از دانشآموزان با آن مواجهاند. دكتر زيبا هاشمي، روانشناس تربيتي در اين باره ميگويد: بطور كلي براي هر كودك و دانشآموزي كه به مدرسه ميرود بايد دو هدف اساسي را در نظر داشت و به كار گرفت. نخست آموزش كه با استفاده ، از كتاب و كلاس و ديگر امكانات آموزشي انجام ميشود. و دوم پرورش و هدايت كودكان كه همواره در كنار آموزش و نيز مقدم بر آن است. به شكلي كه حتي تغيير و ايجاد دگرگوني بنيادي در مدارس براي تآمين بيشتر و بهتر نيازهاي تربيتي و پرورشي ضروري به نظر ميرسد. چون در مدارس كشور ما هم نيز همانند تمامي نقاط دنيا دانش آموزاني وجود دارند كه اگر به موقع به آنان رسيدگي نشود و به حال خود رها شوند، رفتارهاي ضد اجتماعي و عدم علاقه به درس و آموزش، آنان را از مسير طبيعي زندگي خارج خواهد كرد. در حال حاضر از مهمترين مسائلي كه عدهاي از دانشآموزان با آن مواجهاند اختلالات رفتاري، خلقي و حتي جنسي و نيز اشكالات آموزشي است كه به شكل عقب ماندگي درسي و ناتواني در تمركز حواس، بيدقتي، بياعتنايي و بيتوجهي به اطراف بروز ميكند و به شكل سرپيچي و نافرماني، قانون شكني، گستاخي و نيز دروغگويي، فرار، سرگرداني و دير به خانه آمدن نمايان ميشود. دكتر هاشمي در ادامه ميگويد: مدرسه به عنوان يك محيط آموزشي اگر نتواند وظايف تربيتي خود را به نحو احسن انجام دهد و بدون توجه به وظايف علمي و اجتماعي خود و بيعلاقگي نسبت به درك نيازهاي روحي نوجوان، فقط به آموزش كليشهاي صرف بپردازد قطعا به پايگاهي براي كج روي و انحراف دانشآموزان تبديل خواهد شد. از اين رو مسؤولان آموزشي بايستي در تشخيص علل نابسامانيها فعاليت لازم را داشته باشند و به نوجوان آموزش دهند كه چگونه با واقعيتها روبرو شود و به شكل منطقي مسائل را حل كنند. امروزه معلمان و اولياي مدارس به جاي توجه به رفتار و عكسالعملهاي عاطفي و رواني دانشآموزان، فقط به نمره ومعدل آنان نظر دارند در صورتي كه توجه به رشد رواني كودكان و نوجوانان از نظر مربيان بايد در درجه اول اهميت قرار گيرد و در مقابل در بسياري از مواقع با شدت عمل و سختگيريهاي بيمورد باعث عكسالعملهاي پرخاشگرانه از سوي دانشآموزان ميشوند. در حالي كه همه مؤسسات آموزشي از كودكستانها گرفته تا دبستانها و دبيرستانها نقش مؤثري در بهداشت رواني و فراهم آوردن محيطي سالم در جهت رشد فكري و شكوفايي انديشهها دارند كه براي ايفاي چنين نقشي بايد معلمان و مسؤولان مدارس خود از سلامت رواني كافي برخوردار باشند چرا كه حفظ اصول بهداشت رواني و توجه به چنين اصولي در حقيقت ميتواند دنباله رشد شخصيت در محيط خانوادگي دانشآموزان باشد. امروزه در جامعه كنوني ما به دليل دگرگونيهاي اجتماعي كه با رشد و توسعه شهرنشيني همراه بوده است پيشرفتهاي قابل توجهي در صنعت، اقتصاد و نيز علوم مختلف به وجود آمده است. به همين دليل قرار گرفتن در دنياي كنوني كه با پيشرفت فناوري و تكنولوژيكي همراه است انواع تازه آموزش و پرورش را طلب ميكند. زيرا آموزش و پرورش و كاركرد مدرسه نيز همانند هر پديده ديگري دستخوش تغير و دگرگوني شده است و حتي انتقال شيوههاي زندگي در جامعه از نسلي به نسل ديگر نيز تغيير شكل پيدا كرده است اما آنچه در اين ميان مشكلاتي را به وجود آورده نابرابري فرصتهاي تربيتي در نظام آموزشي است. زيرا در حال حاضر شاهد تفاوتهاي موجود در ميان طبقات مختلف اجتماعي در نظام آموزش و پرورش هستيم. هم اكنون وضع اقتصادي و اجتماعي خانوادهها تعيين كننده انتخاب مدارس است و اين در حالي است كه تعدادي از مدارس از امكانات و تجهيزات آموزشي خوبي برخوردارند و دستهاي ديگر نيز در شرايطي كاملاً نامساعد بسر ميبرند و ميتوان گفت كه دقيقاً همان مدارسي كه از امكانات اندكي برخوردارند در مناطقي وجود دارند كه دانشآموزانشان بيشتر در جريان ناهنجاريها و كجرويهاي اجتماعي قرار ميگيرند. يعني به تعبيري زندگي در مناطق جرم خيز امكان دستيابي به يك آموزش همه جانبه، دقيق و دراز مدت را به حداقل ميرساند. نرگس موسوي مدير يكي از مدارس دخترانه در اين زمينه ميگويد: هميشه خانواده جامعه و نوع فرهنگ نيز در جهت دادن به كوششهاي تربيتي نقش بسيار مهمي را ايفا ميكنند و عوامل مختلف اجتماعي و خانوادگي هر دو در به وجود آوردن شرايط مختلف تربيتي دخيل است اما به دليل آنكه مدرسه به موازات خانواده كانون اصلي پرورش است پس رسالت مهمي را در اين زمينه به عهده دارد. البته نظام آموزشي با تشخيص عوامل مختلف ميتواند برنامههاي متعددي را براي آموزش و فراگيري گروههاي محروم تدوين كند و هرگونه اختلاف و تبعيض را با يكپارچه ساختن تمامي مدارس برطرف كند زيرا اثرات منفي تبعيض و ناهماهنگي در نظام آموزشي ميتواند يكي از مهمترين عوامل خارج ساختن دانشآموزان از نظام آموزشي دراز مدت و همه جانبه و به عضويت در آمدن نوجوانان در گروههاي جرمزا شود. البته براساس آمار و ارقام موجود و گزارشهاي به دست آمده بيشتر كودكان و نوجواناني كه ناسازگار و در جريان انحرافات اجتماعي قرار ميگيرند بيشتر متعلق به خانوادههايي هستند كه خود داراي چنين مشكلاتي هستند اما نبايد نقش مثبت مسؤولان و مشاوران تربيتي را در مهار جرايم و ا نحرافات اجتماعي ناديده گرفت. هر چند كه شايد تاكنون به دليل برخي موانع و مشكلات موجود، اين حركت با كندي صورت گرفته باشد اما ميتوان با كمك و به كارگيري شيوههاي استفاده از تسهيلات و امكانات مناسب محلي و اجتماعي، كوشش و اهتمام انجمنهاي اوليا و مربيان در جهت رفع دشواريهاي عاطفي، آموزشي و تربيتي، تشكيل جلسات و سمينارها و نيز از طريق رسانههاي جمعي مثل راديو و تلويزيون، روزنامهها و نشريات، محيطي سالمتر را براي دانشآموزان فراهم كرد، نرگس موسوي با اشاره به مشكلات موجود ميگويد: در حال حاضر مشكلاتي نظير ساختمانهاي نامناسب، كلاسهاي پر جمعيت، نبود فضاي مناسب ورزشي، عدم وجود آموزشهاي مشاورهاي و تربيتي كافي با توجه به مشكلات و ناهنجاريهايي كه روزانه اتفاق ميافتد مشكلاتي را به وجود آورده است كه نياز به پشتيباني و حمايتهاي اساسي دارد و تا زماني كه به اينگونه مشكلات به شكل جدي پرداخته نشود اصلاح و سازندگي به حداقل خواهد رسيد. مگر آنكه با كمك اوليا و بهرهگرفتن از نيروهاي مختصص و اختصاص امكانات لازم و ايجاد برنامههاي مناسب و متنوع علمي، ورزشي، فرهنگي و ... براي كليه دانشآموزان، امكانان گرايش آنان به انواع انحرافات اجتماعي و عضويت در گروههاي نامناسب و غير اخلاقي را به حداقل ممكن برسانيم. روانشناسان معتقدند كه محيط زندگي افراد (خانوادگي، آموزشي، محلي) اشخاصي كه در اطراف او هستند، طرز رفتار بزرگترها اعم از والدين و معلمان و مربيان، وضع اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي و مذهبي هر يك به نوبه خود اثراتي را در روحيه كودكان و نوجوانان بر جاي ميگذارد. به همين دليل تمام كساني كه به نوعي با آنان در ارتباطند موظفند كه به نقش خود در كشف علل به وجود آورنده اختلالات رفتاري و رفع اين علل و بطور كلي سالم سازي محيط واقف باشند چرا كه عدم علاقه و توجه نسبت به كودكان و نوجوانان بياعتنايي با احتياجات خاص آنان، عدم راهنمايي واقعي و صحيح، رفتار تحقير آميز، تنبيه، تمجيد و تحسين بيش از حد تبعيض و بدقولي، سرزنش و ملامت و اعمالي نظاير آن باعث وحشت، احساس ناراحتي، بياعتمادي، پناه بردن به افراد ناشناس و كسب محبت از اين افراد، تزلزل روحي، تشويش و اضطراب دايمي را در كودكان و نوجوانان تشديد ميكند و پايه و اساس بسياري از حالات، رفتارها و تمايلات عصبي را تشكيل ميدهد. به همين دليل بايد از همكاري و همفكري اولياي كودكان، خود بچهها و مسؤولان مدارس مشتركا استفاده شود و در هر واحد آموزشي يك شورا و يا انجمن براي بررسي و برنامهريزي مسائل تربيتي و فكري دانشآموزان آن مدرسه تشكيل شود تا بموقع و بجا پيشگيريهاي لازم به عمل آيد. البته بر كسي پوشيده نيست كه در دنياي پيچيده امروز بدون راهنمايي دقيق و آموزش و پرورش آگاهانه و سنجيده، ديگر انسان قادر نيست صرفاً و فقط به تبعيت از خواستها و اميال خويش با محيط زندگي خود سازگاريهاي لازم را پيدا كند. به همين دليل مدرسه و آموزش رسمي گذشته از انتقال دانش و مهارت، در جاي خود ميتواند تأثيرات شگرفي بر رفتار و اجتماعي كردن افراد و همسازي با اخلاق اجتماعي از طريق انتقال ارزشها، هنجارها و نگرشهاي اجتماعي مطلوب و مناسب داشته باشد اما اگر غير از اين عمل شود قطعاً با هدر رفتن سرمايهها و منابع مالي و انساني قابل توجهي روبرو خواهيم شد. مرضيه ميلاني مشاور تربيتي در اين رابطه بر اين اعتقاد است كه «مدارس در مقاطع مختلف و در چارچوب نظام آموزش و پرورش به منظور آماده سازي كودكان و نوجوانان و پرورش قوه درك و آگاهي دانشآموزان ايفاي نقش ميكنند اما هر تلاشي كه در مدارس صورت ميگيرد بايد با هماهنگي و مساعدت والدين باشد ولي متأسفانه خيلي از افراد بر اين عقيدهاند كه قسمتي از جرايم و رفتارهاي نابهنجار دانش آموزان به سيستم آموزشي مدارس بر ميگردد اما كوتاهي والدين را در نظر ندارند. ولي با اين وجود آموزش و پرورش به عنوان يك سازمان فرهنگي مستقل و مدارس نيز به عنوان زير مجموعههايي از اين سازمان بايد در شرايطي كه جامعه در حال تغيير و تحول است به لحاظ سازگار كردن و آگاه كردن دانشآموزان با فرهنگ و جامعه رو به رشد، خود را در جهت مثبت متحول سازند و با ارايه برنامهها و فعاليتهاي مناسب توانايي ايجاد رابطه صحيح با ديگران، برقراري مناسبات با افراد و چگونگي اين روابط را در تمام دورهها براي برخورد با مسائل و حتي مشكلاتي كه در پيش رو خواهند داشت در كودكان و نوجوانان به وجود آورند و با برخورد مسؤولانه خود روحيه خلاقيت را در آنان ايجاد كنند و دانش آموزاني را كه نشانههايي از ضعف، عدم سازگاري و رفتارهاي ضد اجتماعي در آنان ديده ميشود مورد حمايت خود قرار دهند. چون اگر هيچ كوششي در اين زمينه صورت نگيرد نشان از آن دارد كه تاكنون آنطور كه بايد به تعهدات و مسؤوليت خطير تربيتي اهميتي داده نشده است. البته ناگفته نماند كه پياده كردن اصول و موازين اخلاقي، مذهبي و ديني را براي انجام اين مهم نبايد ناديده گرفت. به هر حال بايد بپذيريم كه آموزش و پرورش به عنوان اصليترين نهاد اجتاماعي بيشترين تأثير تربيتي را بر روي تك تك افراد جامعه خواهد داشت در صورتي كه بموقع و بجا، بتواند كاركرد جامعهپذيري را بدون هيچ وقفه و خللي به شكلي مطلوب و مناسب به انجام رساند زيرا بقا و استمرار هر جامعهاي مستلزم آن است كه مجموعه باورها، ارشها، رفتارها و گرايشهاي آن به وسيله آموزش و پرورش به نسل جديد منتقل شود و دستاوردهاي جديد تعليم و تربيت نيز با بهرهمندي از روشهاي تربيتي صحيح به كار گرفته شود.
منبع: وب سایت ستاد مبارزه با مواد مخدر کشور